من برگشتم
دخترک زیبا روی من سلام. از آخرین باری که برات نوشتم خیلی میگذره. شرمنده جان مادر سرم خیلی شلوغه. دخترکم امروز که دارم برات مینویسم تو 2 سال و چهار روز داری امیدم. آره دخترم تو خیلی بزرگ شدی 2 سالگی یعنی خیلی بزرگ عزیزم. اینقدر روزهای با هم بودنمون شیرین شده که جایی برای نوشتن نزاشته. تو خیلی شیرین شدی. راه و رسم دلبری رو یاد گرفتی. این روزها صبحها تو به مهد میری و من سر کار. ظهرها با هم بر میگردیم خونه و گاهی تو توی خیابون یا دلت کباب میخواد یا پیتزا. یه وقتایی ناهار رو بیرون میخوریم و میایم خونه. تو میخوابی و من مشغول کارهام میشم. از بعد از عید بعد از ظهرها با هام میای دفتر. نمیخوام فرصت های با هم بودنمون کم باشه. اونجا هم یا مشغول تم...