لیلیلیلی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر

برای خودم

1392/7/11 14:32
نویسنده : mishul
860 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم این روزها خیلی بهانه گیر شده. شاید هم خیلی بزرگ تر شده و عقل نارس من میزاره به

حساب بهانه گیری.

حتی از تی وی هم بدش اومده. خودش میره خاموشش میکنه و بعد هم میگه ماما

نه ماما نه. بیشتر به کتاب خوندن علاقه مند شده. یه وقتایی میاد پایین پام تو اشپزخونه کتابش رو میده

دستم همونجا آروم میشینه تا من در حین کار براش کتاب بخونم...

بزرگ شده نه؟؟؟

دخترک من راه میره.. قدم بر میداره...نه با تسلط اما میره... هر وقت هم که افتاد برای خودش دست میزنه..

بی تعارف و رودربایستی با خودم عقلم نارسه. هنوز خیلی مونده تا من بخوام بزرگ بشم و عاقل بشم.

چند وقتیه که لیلی همه اش میخواد با گوشی و لپ تاپ ور بره و ازشون سر دربیاره. دیروز بعد از کلی

کشمکش و جنجال بالاخره گوشی رو دادم دستش و یکی از فیلم های نوزادیشو براش گذاشتم بماند که

چقدر ذوق کرد و چقدر خندید و بعد هم هی به من نشونش میداد که نی نی و بعد هم به عکس های

روی یخچال و دیوار اشاره میکرد که نی نی...

از همه این حرفها که گذشت یه دفعه یه بغض بزرگ توی گلوم نشست. بغضی که از دیروز هنوز نرفته و

سفت و محکم سر جاش مونده.

دلم پر کشید برای روزهای بی دندونی دخترم، برای خنده های نابش با اون دهن گردش و لثه های

صافش...( کارتون پینوکیو رو یادتونه چه دهن گردی داشت خنده های بی دندون لیلی همیشه منو یاد

پینوکیو مینداخت)

چرا قدر ندونستم، چرا اینقدر زود گذشت همه اش پی این بودم که چرا لیلی غلت نزد، چرا نشست چرا

نرفت...

ایکاش به جای اون همه آیه یاس خوندن تمام فرصتها رو میزاشتم برای ضبط دخترکم....

خدایا زمانت به عقب بر نمیگرده... ctrl+Z دنیای تو کار نمیکنه؟؟؟؟ من دلم برای روزهای کچلی، روزهای

توپولی، روزهای تنبلی لیلی تنگ شده

حالا لیلی باید از شنبه بره مهد. نمیدونم طاقت میاره یا نه؟ نمیدونم من طاقت میارم یه نه؟؟؟؟ شاید این

چند ساعت دوربودن از لیلی یه تاثیری برای من داشته باشه...

خدایا برای من یه کاری کن تا فردا حسرت امروزم رو نخورم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

آتنا
12 مهر 92 13:03
چی بگم !