لیلیلیلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر

ممنونم از این که تو بی وقفه سهم منی!!!!

1391/12/21 15:47
نویسنده : mishul
301 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین بانوی من 9 ماهه شدی!!!!

دختر گلم روزهای با هم بودنمون از روزهای یکی بودنمون طولانی تر شد... میدونی که عجول من تو 9 ماه با من یکی نبودی یه چیزی حدود 8 ماه.... اما 9 ماهه که دیگه کنار منی، کنار من نفس میشکی، میخندی، گریه میکنی، قهقه میزنی...

شاید این روزها روزهای یکم سختی باشه اما من و تو میتونیم. نمیدونم این آلرژی از کجا سر و کله اش پیدا شد و روزهای عاشقانه ما رو خط خطی کرد. نمیدونی با هر دردی که تو میکشی چقدر از عمرم کم میشه. سرنگی که خون رو از تنت میکشه انگار داره نفس منو میکشه.

از خدا میخوام زودتر خوب شی. نمیدونم حکمت و مصلحت چیه؟ شاید نباید اینقدر پافشاری میکردم. لیلی من خودخواهی کردم؟ اون روزایی که دکتر میگفت شیرت رو قطع کن لیلی خوب میشه من این کارو نکردم. من اعتراف میکنم نه فقط به خاطر تو بیشتر به خاطر خودم بود. دلم میخواست روی پاهام دراز بکشی و شیر بخوری دلم میخواست موقع شیر خوردن صورتم رو نوازش کنی. لیلی من فقط میخواستم سهم بیشتری از با تو بودن داشته باشم.

اما انگار اشتباه کردم. منو ببخش. بهت قول میدم یه قول مادرانه اینبار اگر جواب آزمایش نشون داد که باید شیرم رو قطع کنم این کارو بکنم...

تو دیگه اونقدر بزرگ شدی که من بتونم سهمم رو جور دیگه ای داشته باشم مگه نه؟؟؟ وقتی برای بودن کنارم دست و پا میزنی وقتی با روروئک دنبالم کل خونه رو طی میکنی

لیلی من فقط دوست دارم.... تو نمیدونی دوست داشتن یعنی چی....

لیلی بی صبرانه منتظر روزایی هستم که تو بزرگ بشی جلوی من بشینی و من موهاتو ببافم، تو برام حرف بزنی و من نفس بکشم، تو راه بری و من لذت ببرم، تو بالا پایین بپری و من جوون بشم، تو بخندی و من اون لحظه احساس کنم که خیلی شبیه خدا شدم...

ازت ممنونم که سهم من بودی...

خدایا هیچی نمیتونم بگم که پاسخگوی لطف تو باشه

فقط شکرت....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مریم (مامان نگین)
21 اسفند 91 16:41
غصه نخور دوستم! ایشالا زود خوب میشه لیلی نازت! تو هم عذاب وجدان نگیر...مسلماً هر کاری برای سلامتیش لازم باشه انجام می دی....تا الانم هیچ کار اشتباهی نکردی...من کاملاً درکت می کنم و بهت حق می دم!


تو همیشه آرامش بخشی

فرزان
22 اسفند 91 14:22
اشکمو درآوردی .دلم واس روزایی که رها توی بغلم شیر میخورد خیلی تنگ شد. ایشالا که زودی خوب میشه گل دخترت و میتونی همچنان از شیر دادن بهش لذت ببری. بوس واسه هردوتون
آتنا مامان آرنیکا
28 اسفند 91 2:26
کاش یه شکلکی بود که تمام احساس الان منو باهاش می شد نشون داد . حیف که باید توصیف کنم . راست میگی . منم خیلی مثه تو از دخترم سهم خواهی کردم . این سهم خواهی هم بخاطر عشق ناب مادرانه است دیگه . کاریش نمیشه کرد که میشه ؟ پس مقصر نیستیم ، حس و احساسمونه ! عزیزم اشتباهی نکردی شک نکن . حالا هم خودت رو به احساس ناب مادرانه ات بسپار . منتظر روزهای خوش باش . روزهای رقصیدن لیلی ، بیرون رفتنش و چشم انتظاری تو ، روزای آینده .