لیلیلیلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

دل نوشته های یک مادر

تو دیگه اومدی

جانِ مادر سلام.   من و ببخش به خطر این که اینقدر دیر وبلاگتو آپ میکنم من و ببخش. اما خانمم اینقدر تو زود و غیر منتظره اومدی و قدم رو چشمای من گذاشتی که من هنوز توی شکم. هنوز باورم نمیشه که شب ها کنار منی. دختر نازم فرشته زیبای من، الهی مادر فدای تک تک سلول های وجودت بشه.   زیبای من به خاطر نوری که به زندگیه من بخشیدی تا خر عمرم مدیونت باقی خوهم موند.
2 مرداد 1391

بدون عنوان

سلام جانِ مادر خوبی؟م هم خوبیم/. لیلی فردا تولد باباییه/. خوشحالی نه؟ منم خوشحالم/. تولد بهترین بابای دنیا/. جدیداً میگه وقتی دختر بچه میبینه دلش ضعف میره!!!! این شعر از طرف من و تو برای بهترین پدر و همسره دنیا:   برام هیچ حسی شیبه تو نیست کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهانم کافیه همین که کنارت نفس می کشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جست و جوی منی تماشای تو عین آرامشه تو زیباترین آرزوی منی مرا از این عذاب رها نمی کنی کنارمی، به من نگاه نمی کنی تمام قلب تو به من نمی رسه همین که فکرمی، برای من بسه ... ...
30 ارديبهشت 1391

روز مادر

سلام جانِ مادر خوبی عزیز دردونه؟ لیلی جانم این اولین سالیه که من هم روز مادر دارم. تا سالهای قبل فقط یه زن بودم اما الان مادر هم هستم. و این هدیه ای بوده که تو به من دادی. دخترکم، امشب شبِ خلیلی خوبی بود. مهدی از طرف خودش و تو برام یه کارت گرفته بود. یه روسری هم از طرف تو. همه اینا برای من مثل یه گنج ارزشمند هستن. لیلیِ زیبای من به ندازه تمام دنیا دوستت دارم اما بیشتر از تو پدرت رو دوست دارم. لیلی جان برای بابا دعا کن....   حرفهام زیاده دلبندم سر فرصت کلی باهات درد دل دارم.
23 ارديبهشت 1391

ترس

لیلیِ من سلام. خوبی جانِ مادر؟ منم خوبم، بابا مهدی هم خوبه. روزا داره میگذره و لحظه ای که شاید یه روزی حتی توی خواب هم تصورش رو نمیکردم داره نزدیک میشه. چیزی به دنیا اومدنت نمونده. هنوز هم باورم نمیشه من دارم مادر میشم اونم مادر یه دختر. باورت نمیشه جانِ مادر اما حتی تو خواب هم نمیدیدم که یه روزی صاحب دختر بشم. اما حالا که تو توی وجودم هر ل حظه داری بزرگ و بزرگتر میشی دل نگرانیهام داره بیشتر میشه. هنوز نیومدی و من این طوری عاشق و و ابسته ات شدم. چند شب قبل به مهدی گفتم اگر یه روزی لیلی کسی رو بیشتر از ما دوست داشته ب اشه، یا اگر یه روزی بخواد با دوستاش باشه تکلیف ما چیه؟ من حتی طاقت یه روز دوری از تورو ندارم. فکر روزی رو کردم...
13 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سلام جانِ مادر خوبی؟ خوشی دخترم، زیبارویِ من، لیلیِ من این شعرو بخون. دقیقاً شرح احساسه من به بابا مهدی و تو هست:   احساسی که به تو دارم .. یه حس فوق العادس من عاشق کسی شدم .. که خیلی صاف و سادس احساسی که به تو دارم .. به هیچ کسی نداشتم من اسم این حال دلم .. عاشق شدن گذاشتم احساسی که به تو دارم .. یه حس عاشقانست این حس دوست داشتن تو همیشه صادقانست احساسی که به تو دارم خیلی واسم عجیبه چه نازنینی من دارم .. ببین چقدر نجیبه .. خدایا من ازت ممنونم.... همین. ...
10 ارديبهشت 1391

ازت ممنونم

لیلیِ من سلام. خوبی عزیزم؟ جات راحته؟ خدا رو شکر. من و بابایی هم خوبیم فقط دلمون میخواد این روزها زودتر بگذره تا بتونیم تو کنار خودمون داشته باشیم. جان مادر میخواستم ازت تشکر کنم نه چون هستی، نه چون توی دله منی، نه چون به من حس مادر بودن  میدی نه فقط به خاطر اینکه من و میفهمی. به خاطر اینکه وقتی دلتنگت هستم و دستم رو میزارم روی شکمم هر چقدر هم که خسته و خواب آلود بشی برای دل من و آرامش من تکون میخوری.   خدایا نعمتی از این بزرگتر هم هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
7 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

عزیزِ دلم سلام. خوبی عمرِ مادر، خوش میگذره بهت، امروز که حتما بهت خوش گذشت. 16 نفری رفته بودیم کافی شاپ. 8 تا مامان با 8 تا نی نی تو دلشون. خیلی خوب بود نه؟ از حالا چقدر دوست پیدا کردی. اول از همه نگار حالا هم این همه دوستهای جدید. لیلی جان مواظب خودت باش مادر، ما خیلی دوستت داریم   خدایا به عظمتت قسم مواظب لیلیِ من باش. ...
2 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

دختر زیبای من سلام، خوبی جانِ مادر، چرا اینقدر تکونات کم شده؟ شاید چون این روزها من دلم گرفته و ناراحتم؟ اگر دلیلت اینه که اصلاً قابل توجیه نیست. تو باید همیشه خوب و خشحال باشی. اما بهت قول میدم به خاطر تو هم که شده خوب باشم و دیگه به خاطر دو تا حرف الکی گریه نکنم/ لیلی، میبینی این روزها چه بارونی میاد. من عاشق بارونم. عاشق اینم که برم زیر بارون راه برم، بدوم و فریاد بکشم. شعر باز باران با ترانه رو بخونم. حتماً میگی این چه شعریه. اون موقعی که ما مدرسه میرفتیم تو کتابهای درسی بود. فکر کنم چهارم دبستان. خدا کنه وقتی تو هم میری مدرسه همین چیزها رو یادت بدن.   این شعرشه البته زمان تو کتابهای ما سانسور شده بود. ب...
30 فروردين 1391

بدون عنوان

تو فکر یک سقفم ، یک سقف بی­روزن یک سقف پابرجا ، محکم­تر از آهن سقفی که تن­پوش هراس ما باشه تو سردی شب­ها لباس ما باشه سقفی اندازه­ی قلب من و تو واسه لمس تپش دلواپسی برای شرم لطیف  آئینه­ها واسه پیچیدن بوی اطلسی زیر این سقف با تو از گل از شب و ستاره می­گم از تو و از خواستن تو می­گم و دوباره می­گم زندگیمو زیر این سقف با تو اندازه می­گیرم گم می­شم تو معنی تو معنی تازه می­گیرم سقفمون افسوس و افسوس ، تن ابر آسمونه یه افق یه بی­نهایت ، کم­ترین فاصلمونه تو فکر یک سقفم ، یک  سقف رویایی سقفی برای ما ، حتی مقوایی تو فکر یک سقفم ، یک سقف بی روزن سقفی برای عشق ، برای تو و من ز...
26 فروردين 1391